راستش خیلی تفاوت بین عشق هست با دوست داشتن
که یکی از مهمترینش را من میگم
دوست داشتن : یعنی علاقمه مندی به شخص یا حیوان یا چیزی که یه جورایی نیاز انسان را برطرف کنه !
بهتر بگم موقعی ما چیزی رو دوست داریم که اون چیز در خدمت ما باشه و یکی از نیازهای ما رو برطرف کنه!
یا به عبارت بهتر ما خودمون رو دوسته داریم منتهی ابزارش اون آدم یا حیوان یا شیئه!!!!!
اکثر دوست داشتن ها که در عالم خاکی جاری است همینه
که به غلط به اون عشق میگن
مثل خیلی از ارتباط ها که بین افراد با جنسیت های یکسان و متفاوت برقراره و خیلی هم به اون افتخار می کنن!
علی الظاهر براش سر میدن در حالیکه اگه همون چیزی که خیلی هم دوستش دارن یک خطای کوچیک بکنه تمام خوبی های قبلشو رابا اون یک خطا پاک میکنن و ازش متفر می شن.
اصلا اینگار رفاقت و الفتی از قبل وجود نداشته ! براش دردسر درست می کنن
اسید می پاشن و ....
متأسفانه اونقدر غفلت تو این دوست داشتن هست که مثل یه حباب مغز رو پر می کنه از توهمات یا به فرمایش انیشتن مغز رو خالی از عقل می کنه
می بینیم تو این ارتباطات بین دونفر اگر
به ازدواج بینجامه کوتاهه چون همین که به هوای دلشون می رسن یواش یواش عیب
ها رو بزرگ می بینن و اون خوبهاییی رو که عاشقش بودن یا نمی بینن یا بسیار
بی ارزش و یا شاید برن دنبال یه خوبتر!!!!
اما در عشق : آدم اون انسان یا هر چیز دیگه رو دوست داره به خاطر وجودش نه بخاطر دل خودش
طرف مقابل رو دوست داره چون یه چیزی در اون دیده که با بقیه فرق داره ، یه چیز برتر داره حالا اگه به خواسته دلش هم نرسه هیچ وقت حاضر نیست به اون آسب برسونه چون با عقل سلیم نه هویو هوس اونو انتخاب کرده
اگه عاشق اون هست و می دونه به اون نمی رسه میره کوه را می کنه تا اینطوری ظلم روزگار را با خودش تخلیه کنه تا شیرینی شیرنش رو تلخ نکنه
حاضره کوه کن نام بگیره و لی روح کن نباشه......
حاضره یه گوشه بشینه تعالی عشقش را نگاه کنه و لی اونو گوشه نشین نبینه